:: خانه :: پست الکترونیک :: شناسنامه
:: پارسی بلاگ :: پشتیبانی پارسی بلاگ
:: بازدیدهای امروز :9
:: بازدیدهای دیروز :2
:: کل بازدیدها: 47045
پنج شنبه 88/12/6 :: ساعت 11:59 صبح |
از ماه پرسیدند:
از ماه پرسیدند: آیا زیباتر از روی تو، چهره ای را خدا آفریده ؟
چهره اش گلگون شد و گفت: آیا عباس ابن علی را دیده ای ؟
از ادب پرسیدند: چگونه می توان تو را شناخت ؟
گفت: از او که خود را از او شناختم ؟
از شجاعت پرسیدند: آیا تا به حال مغلوب شده ای ؟
به خاک افتاد و گفت: من که باشم که مغلوب یل ام البنین نباشم.
از عشق پرسیدند: دل در گرو که داری ؟
سر به زیر انداخت و با خجالت گفت: او که عاشق ترین است... دیوانه عباسم.
از بهشت پرسیدند: از خاک تو والاتر چیست ؟
گفت: آن خاکی که سرمه چشمم می کنم... خاک کربلا.
از باران پرسیدند: تو لطافت و پاکی را از که داری ؟
گفت: از لبهای خشکیده سقای کربلاا.
از غیرت پرسیدند: کمال تو چیست ؟
گفت: از آنکه لقب ابوفاضلم.
از مهربانی پرسیدند: مهربان تر از تو کیست ؟
آهی کشید و گفت: ای کاش جای بچه های کاروان کربلا بودم و همراه عمو.
از مردانگی پرسیدند: مردانگی را چه می دانی؟
گفت: عباس بودن.
از لبخند پرسیدند: زیباترین چیزی که دیدی چه بود؟
گفت: آن لحضه که اربابم حسین(ع) با دیدن برادر مرا غرق شور و شعف کرد.
خوشا به حال ما که عباس(ع) داریم
ای گه حاجت ز حسین می طلبی دقت کن
پرچم شاه یه سوی حرم عباس است
¤ نویسنده: محسن فرامرزی |
|
لیست کل یادداشت های این وبلاگ |
|